آرشیو پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵، شماره ۱۹۱
صفحه آخر
۲۰
برداشت آخر

سوگ سرودی برای «به آذین»

سعید راعی

«م. به آذین» هم از میان ما رفت. خبر کوتاه بود و اتفاقاهمین است که با این قبیل خبرها نتوانسته ام کنار آیم. اول، باور نمی کنم. قرار است در این مجال اندک، تا بسته شدن صفحه، چیزی بنویسم. گویا همیشه دیر می رسیم. دیر برای شناختن و دیرتر برای یادی کردن. وقتی یادی را زنده می کنیم که یادگار در میان ما نیست. به آذین هم شامل این قصور شد. او رفت. امروز چهارشنبه. شما بخوانید دیروز ظهر، (چهارشنبه 10 خرداد.)

محمود اعتمادزاده یا همان «به آذین» که در توصیفش اگر نمی شناسید، بگویم مترجم و برای خیلی ها یادآور بسیاری از شاهکارهای بزرگ دنیا، همان کتاب هایی که گاه و بی گاه به دست می گرفتیم و می خواندیم.

وقتی مجال این چنین تنگ نبود و فرصت را می شد، تقسیم کرد. بابا گوریو، زنبق دره، دختر عمو بت از بالزاک، اتللو و هملت از شکسپیر، ژان کریستف و جان شیفته از رومن رولان، دن آرام و زمین نوآباد از میخاییل شولوخوف، استثنا و قاعده از برتولت برشت و... فکر می کنم کافی باشد برای اعتبار یک نفر و برای دوست داشتنش نیز.

دوست ندارم رفته ها را یکی یکی یاد کنم که به پندارم غم این یکی کافی است. او برای من و خیلی های دیگر تداعی می کند نام هایی را که امروز در میان ما نیستند، میراث ادبیات معاصر ما، شاملو، گلشیری، چوبک و...

و به آذین هم رفت. برای من ایران با نام این افراد پیوند دارد. هویتی که من می شناسم در شعرهای شاملو و داستان های چوبک و گلشیری و در ترجمه های میرعلایی و سید حسینی و به آذین ها تداعی می شود.

محمود اعتمادزاده که گویا «به آذین» را در سال 1322 هنگامی بر خود برمی گزیند که هنوز افسر نیروی دریایی بوده و نمی توانسته آشکارا در مطبوعات قلم بزند. این نام را نخستین بار در روزنامه «مردان کار» به کار گرفته بود. روزنامه ای که نماند و نامی که ماندگار شد.

نامی که بودنش خیلی ها را بر آشفت و امروز نبودنش خیلی های دیگر را. او، امروز و در سن 92 سالگی این دیار را ترک گفت، یادش گرامی.