علت درددل شاعر
گویند: مردی نزد پزشکی رفت و گفت: به درد دل شدیدی گرفتارم، پزشک هرچه معاینه کرد، اثر از درد ندید، پرسید: شغل شما چیست؟
گفت: شاعرم و در موضوع های گوناگون شعر می گویم، گفت: به تازگی شعری گفته ای که برای کسی نخوانده باشی؟ گفت: چند شعر عالی گفته ام و کسی را نیافته ام، بخوانم.
دکتر گفت: برای خودم بخوان، وقتی که خواند گفت: برو که خوب شدی، پرسید، چگونه بدون خوردن دارو خوب شدم؟
دکتر پاسخ داد: هر شاعری که شعر گوید و کسی را نیابد برای او بخواند، آن شعر روی دل او می ماند و سبب دل درد او می شود، چنانچه شعرهای تو موجب دل درد تو شده بود. اکنون که خواندی از روی دلت برداشته شد و خوب شدی.
شاعر گفت: پس اجازه بدهید، هرگاه شعری سرودم و کسی را پیدا نکردم، برای او بخوانم به سراغ شما بیایم که مبتلا به دل درد نشوم.
دکتر گفت: آن وقت من گرفتار سردرد می شوم و من طاقت سردرد ندارم!
منیرالسادات موسوی