آرشیو پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۵، شماره ۱۲۵۴
گفتنی
۹

کار، تجسم عشق

... زندگی به حقیقت ظلمت است. مگر شور و شوق در میان باشد و شوق، کور و بی هدف است مگر دانش در میان باشد و دانش، پوچ و بی حاصل است مگر کار در میان باشد و کار، تهی و بی جان است مگر عشق در میان باشد.

و اکنون با تو بگویم کار با عشق چیست؟

کار با عشق آن است که پارچه یی با تار و پود قلب خویش ببافی، بدین امید که معشوق تو آن را بر تن خواهد کرد.

کار با عشق آن است که خانه یی را با خشت محبت بنا کنی، بدین امید که محبوب تو در آن زندگی خواهد کرد.

کار با عشق آن است که دانه یی را با لطف و مهربانی بکاری و حاصل آن را با لذت درو کنی چنان که گویی معشوق تو آن را تناول خواهد کرد.

و بالاخره کار با عشق آن است که هر چیز را با نفس خویش جان دهی و بدانی که تمام پاکان و قدیسان عالم در کار تو می نگرند. کار، تجسم عشق است. اگر نمی توانی با عشق کار کنی، اگر جز با مسالمت و بیزاری کاری از تو برنمی آید بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه شهر بنشینی و صدقات کسانی را که با عشق کار می کنند بپذیری. زیرا اگر بی عشق پخت کنی نانی تلخ از تنور به در خواهد آمد که گرسنه رانیم سیر گذارد.

و اگر با صدای فرشتگان آواز بخوانی و تو را به آن آواز عشقی نباشد گوش آدمیان را آشفته می کنی و آنان را از شنیدن آوای روز و نجوای شب محروم می داری.