آرشیو چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۵، شماره ۱۸۶۸۳
مدرسه
۱۰

مولای سبزپوش

حمیدرضا آسید اسماعیلی(حامد)

پاییز شد بهار نشاط و جوانیم

در ابتدای پیچ و خم زندگانیم

مولای سبزپوش بیا و به نور خویش

گرمی ببخش بر دل زرد خزانیم

ای پادشاه حسن نظر کن بر این گدای

تاکی در انتظار کرم می نشانیم؟

ترسم که بعد از این همه چشم انتظاریم

بیرون شوی و از در احسان برانیم

این جمعه هم گذشت نگارا نیامدی

هر جمعه تا به مرز جنون می کشانیم

حیرانم از ندیدن رویت شبانه روز

پس کی زداغ غیبت خود می رهانیم؟

عمریست گشته ام همه جا در پی تو لیک

در کوچه های هجر به سر می دوانیم

رفتی و رفت از دل (حامد) قرار و صبر

برگرد تا به فیض وصالت رسانیم