آرشیو چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۵، شماره ۱۸۶۸۳
مدرسه
۱۰

آشیان در باد

سعیده محمودی

هلا... کبوتر خونین آشیان در باد

شکسته بال دلت در کشاکش بیداد

شکوه حجب تو را هرچه آسمان، اول

به چشم می کشد و بعد می کشد، فریاد

شبی که غیرت هفتاد ساله ات جوشید

نگاه گرم تو خورشید را نشان می داد

تو بودی و شب مهتاب و بال آبی ها

تو بودی و نفس هولناک دریازاد

که دشت دشت شقایق به بالتان پیچید

و بعد اوج گرفتید و بعد هم، آزاد

¤¤¤

تمام غصه از آن جا به قصه انجامید

که در تدارک شیرین هزارها فرهاد،

به کوهواره دشمن زدند و باریدند

و سبز حادثه عشق اتفاق افتاد!

¤¤¤

از آسمان غریبی بگو که دلتنگ است

غزل برای تو و عاشقانه ات در باد!