آرشیو پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵، شماره ۳۵۷۸
صفحه آخر
۲۸

نقش خیال

از محبت جذبه ها گردد بلند

بی محبت زندگی ماتم همه

عشق صیقل می زند فرهنگ را

اهل دل را سینه سینا دهد

پیش او هر ممکن و موجود مات

گرمی افکار ما از نار اوست

عشق مور و مرغ و آدم را بس است

دلبری بی قاهری جادوگری است

هر دو را در کارها آمیخت عشق

ارج می گیرد ازو نا ارجمند

کار و بارش زشت و نامحکم همه

جوهر آئینه بخشد سنگ را

با هنرمندان ید بیضا دهد

جمله عالم تلخ و او شاخ نبات

آفریدن، جان دمیدن کار اوست

عشق تنها هر دو عالم را بس است

دلبری با قاهری پیغمبری است

عالمی در عالمی انگیخت عشق

علامه اقبال لاهوری