آرشیو سه‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۶، شماره ۶۱۲۲
حرف روز
۷

تیتر سوخته

در تاریخنگاری انتقادی و جدی دنیای غرب فراوانند کسانی که از جان چرچیل به زشتی یاد می کنند. دیوید کانادین، استاد نامدار تاریخ معاصر انگلیس در دانشگاه کلمبیای آمریکا، در مقاله جالب خود با عنوان «چرچیل و مخاطرات تقوای خانوادگی» خاندان چرچیل را با صفت هایی چون دسیسه گری، خیانت و فساد مالی و اخلاقی می شناساند. او می نویسد:

دوک اول مارلبورو را شاید بتوان سرداری بزرگ نامید ولی او مردی بود از نظر سیاسی و اخلاقی فریبکار. در عصر ویکتوریا او به عنوان رجلی بدنام و خیانت پیشه شهره بود. به جیمز دوم خیانت کرد، علیه ویلیام سوم دسیسه چید و راه قدرت و ثروت را با شوری نامحتاطانه و ساده لوحانه پویید. از آن زمان مارلبوروها یا ناسعادتمند بودند یا غیرمعروف یا هر دو. برخی از آنان نااستوار، افسرده و بدخلق بودند. دوک های سوم، چهارم و پنجم حتی با معیارهای اواخر سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم نیز فاسد بودند. درواقع، این گفته گزنده گلادستون در سال 1882 بیان باور عمومی در دوران متاخر عصر ویکتوریا بود که: «هیچ چرچیلی از خاندان جان مارلبورو برنخاسته که به اخلاق یا اصول پایبند باشد.»

جان چارملی، در کتاب جنجالی چرچیل؛ پایان افتخار، شعار خاندان چرچیل، “وفادار ولی نابرخوردار”، را بکلی نامربوط می داند. او می افزاید: اولین دوک مارلبورو و بنیانگذار ثروت این خاندان بزرگترین سردار اواخر سده شانزدهم و اوایل سده هفدهم بود. ولی همانگونه که هر بچه مدرسه ای عصر ویکتوریا، به یمن نوشته های لرد ماکائولی، نامدارترین و پرخواننده ترین مورخ جناح ویگ، می دانست، “دوک جان” مدارج ترقی خود را به وفاداری اش مدیون نبود؛ خصیصه ای که بعدها مورخین عجولانه آن را به نامدارترین وارثش [سر وینستون چرچیل] نیز نسبت داده اند... جان چرچیل یک درباری نظامی بود که به پاس لطف خاندان سلطنتی برکشیده شد و زمانی که ویلیام اورانژ به انگلستان حمله کرد، حامی خود را، که اینک شاه جیمز دوم نام داشت، ترک نمود... این تصویری است که ماکائولی به دست می دهد و حتی زمانی که وینستون چرچیل می کوشد با آن درافتد، گاه می پذیرد که رفتار دوک اول تقریبا غیرقابل درک است. چنین است مفهوم “وفاداری” [در شعار فوق.] سکونت در کاخی شگفت به سبک معماری ایتالیا در میانه هزاران هکتار از زیباترین ییلاق های انگلستان را نیز به سختی می توان “نابرخورداری” نامید...