آرشیو شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶، شماره ۱۸۸۲۶
اخبار کشور
۱۴

خانه امن امروز

منصور ایمانی

بهار سال 44 بود، بیست و ششم خرداد و از پرواز بهاری آن چهار سینه سرخ عاشق، 42 سال است که می گذرد، این را تاریخ می گوید و ما، شرح آن واقعه را، تنها در اوراق به جای مانده از روزگار خون و خطر خوانده ایم. ما کودکان کوچه های فراغت بودیم و آنان، خطرپیشه گان میدان تکلیف، بخارایی، امانی، صفار هرندی و نیک نژاد، با مشت های خالی اما پر از خشم، به دیوار شب می کوبیدند، تا خورشید صبح رهایی ما را، صدا کنند. هنوز ازجمهوری اسلامی خبری نبود و کسی نمی دانست که فریاد خمینی بزرگ(ره)، برسر دژخیم خونخوار، کی و کجا او را ازپا خواهد انداخت. کسی حتی از آن سینه سرخان عاشق و دیگر عاشقان سینه سرخ، از طلوع خورشید رهایی وطن، خبر نداشت. روزگار، روزگار خطر بود و زمانه،زمانه خون دادن و از خودگذشتن. تا آنجا که یک سال پیش از آن پرواز خونین مرغان عاشق، حضرت امام(ره) که مرادشان بود، از تبعیدگاهش در ترکیه، به نورچشمی خود- آقا مصطفی- نامه می نویسد و وصیت می کند که پس از او چه باید کرد. و یک سال پس از آن می نویسد: «خداوند تعالی آنچه مقدر فرموده است، صلاح است و واقع خواهد شد: عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم» و بازهمان سال در چنین ماهی، خانواده اش را به صبر و استقامت سفارش می دهد. چراکه نیک می داند؛ در ادای مسلمانی، به چیزی جز تکلیف نباید فکر کرد و نتیجه هرچه باشد، خللی در این مسلمانی، پدید نخواهد آورد. حتی اگر همه مرغان عاشق، در این راه پرخطر، دسته دسته پرواز کنند و کسی برجای نماند. در دل های آن چهار ستاره شب بیدار نیز، چیزی جز امید نبود و تنها همین امید آکنده از ایمان بود که قدمهایشان را، چون پولاد می کرد و به راه می انداخت. آنها پر از امید بودند، اما نه امانی داشتند و نه در باران شب خطر، سایبانی چون جمهوری اسلامی، برسرشان بود، آنها آمده بودند تا میان نشستن و برخاستن و ماندن و رفتن، تنها یکی را انتخاب کنند و آن پروازعاشقانه در بهار بود. اگر آن برخاستن و رفتن نبود و اگر پرواز نمی کردند، ما کودکان کوچه های فراغت، کی به خانه امن امروز می رسیدیم. این خانه امروز برپا و آبادست. ما ولی آیا در نگهداشت آن، برجاییم؟