آرشیو شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۶، شماره ۱۴۳۵
کارگری
۱۴

اتوپیای موشانه

محمد جهانیان

موش های شهرموش ها را یادتان هست؟ قرار بود از دست گربه بزرگی که به هیچ صراطی مستقیم نبود به شهر موش ها بروند که نوعی اتوپیای موشانه محسوب می شد. جایی که همه چیز خوب و فقط موش بود. اما مشکلی وجود داشت. این گربه سیاه بزرگ خیلی ترسناک به نظر می رسید. آنقدر که حتی به رویاهای شبانه موش ها رحم نمی کرد. موش ها هم تصمیم گرفتند اسم گربه را نیاورند. چون اسمش باعث غش کردن خیلی ها می شد. اسم گربه را گذاشته بودند«اسمشو نبر» و دیگر اسمش را نمی بردند. منتها این پرهیز مانع آن نشد که گربه سر راه شان سبز شود. حالااگر گفتید این قصه که به قول مجری های تلویزیون خیلی آموزنده بود چه چیزی به ما می آموخت؟ بله. به ما می آموخت که این چنین تصمیم های موشانه هر چقدر هم که مصلحت اندیشانه به نظر برسند جلوی تقدیر را نمی گیرند. گربه وجود دارد و یک دفعه چهار چنگولی می پرد جلویت.

سندیکا گویی برای بعضی عزیزان حکم همان گربه سیاه پشمالو را دارد.با اسمش هم مشکل دارند. به چرایی اش کاری نداریم. حتی درباره مساله حقانیت بحث نمی کنیم. اما به این برادران می گوییم لازم نیست بروید تاریخ مبارزات کارگری را بخوانید. حتی لازم نیست نگاهی به فرهنگ اصطلاحات سیاسی بیندازید. کافی است همین مدرسه موش ها را ببینید تا متوجه شوید با نبردن اسم مشکل گربه حل نمی شود و یکدفعه دیدید در حالی که بر سر نبردن اسمش مشغول چانه زنی هستید پرید جلوی تان.