آرشیو سه‌شنبه ۶‌شهریور ۱۳۸۶، شماره ۱۸۸۸۶
ادب و هنر
۹

بر آستان تو سر می نهیم ای موعود

محمود سنجری

نه من، که پیش نگاهت جهان به خاک افتد

زمین به سجده درآید زمان به خاک افتد

شب ظهور تو ای آخرین ستاره عدل

به پای بوس تو هفت آسمان به خاک افتد

تو آن دلیل درخشان، حقیقت نابی

که در حضور تو وهم و گمان به خاک افتد

بر آستان تو سر می نهیم ای موعود

که مهر و ماه بر این آستان به خاک افتد

تو بیکرانه عدلی و در برابر تو

درفش ظلم کران تا کران به خاک افتد

به ذوالفقار عدالت^نشان تو سوگند

که ظلم در قدم راستان به خاک افتد

تو کهکشان عدالت فروغ ایجادی

که با اشاره تو کهکشان به خاک افتد

تو ناگهانتری از ناگهان و در قدمت

هزار حادثه ناگهان به خاک افتد

¤ ¤ ¤

بگو به خلق به نام و نشان چه می نازند

که پیش نام تو نام و نشان به خاک افتد