آرشیو سه‌شنبه ۶‌شهریور ۱۳۸۶، شماره ۱۸۸۸۶
ادب و هنر
۹

چشم ات اگر مجال دهد

علیرضا بدیع

تا کی ورق ورق کنم این سر رسید را

چون کودکی رسیدن سال جدید را

با دست زیر چانه تو را آه می کشم

چون غنچه ای که آخر اسفند، عید را

برخیز و خاک را بنشان بر عزای باد

کافی ست هرچقدر که رقصانده بید را

با شعر مثل زورقی آشفته کرده ام

آرام روزهای کران ناپدید را

بی شعر شاهی ام که پس از سال ها نبرد

در پیشگاه قلعه نیابد کلید را

چشم ات اگر مجال دهد ترجمان شوم

با لهجه صریح تغزل شهید را