آرشیو چهارشنبه ۵ دی ۱۳۸۶، شماره ۶۳۲۸
شعر و ادب
۱۹

ماه کامل شد و از کوه پلنگی غلتید

حرکت از حنجره افتاد سکوت آهن شد

سیب چرخی زد و از جاذبه آبستن شد

ماه از عریانی آن نیمه پنهان خندید

جنگلی پیر به جادوی زمستان خندید

پشت آیات اثیری نفسی ساکت شد

شور یک چهچه برخاست کسی ساکت شد

پری گمشده در آئینه پیدا شده بود

سال ها طی شد و هنگام تماشا شده بود

یک نفر تازه شد و وزن تنش را فهمید

وقت از خویش برون آمدنش را فهمید

یک نفر با کلماتی ازلی شاعر شد

آخرین چله ردیف غزلی شاعر شد

ارتفاع غزل از سینه سنگی غلتید

ماه کامل شد و از کوه پلنگی غلتید

روی پرچین نفس، رنگ هیولاافتاد

ماهی از غلغله رود به دریا افتاد

تنت آرام و سرت سبز و دلت شادا شاد

شعر و غم ناله بی پیر شدن دادا داد

در حریفان سبک پنجه سنگینی نیست

تلخ شد طعم تکلم لب شیرینی نیست

چه کسی پنجره ها را بگشاید پس از این

از سرکوچه لبخند بیاید پس از این

واژه ها را چه کسی عطر تلاوت بدهد

خبری تازه به این مردم عادت بدهد

از دم نی لبکت ذهن بیابان خالی است

رمه ات رم زده و دست شبانان خالی ست

چه کسی مانده کزو راه به جایی ببریم

از بلوغ نفسش سعی و صفایی ببریم

حسین ابراهیمی