داستان (ملهم از خاطرات ایثارگران خراسان رضوی)/شانه هایت کو؟!
روبروی در امامزاده که رسید، اشک از چشمهایش می بارید. صورتش پف کرده بود آن قدر گره روسری آبی اش را محکم بسته بود که گویا چشمهایش وق زده بود. چشمان سرخ اش انگار به خون نشسته بود. نشست درست جلوی پنجره فولاد که مشرف بود به قبر متبرک امامزاده، های های گریه اش همه جا را فرا گرفته بود. همه آنهایی که آن حوالی بودند دلشان به حالش سوخت. آنها همدردی می کردند و همراهش آرام اشک می ریختند. زن آرام زمزمه می کرد: یا امامزاده اگه یک بار دگه بتنم ببینمش به خدا هرچی دستم بیه اولین دست مزدم میرم میذرم، همی اینجه به خدا دلم در مترکه خودت حاجتم بده یا امامزاده...
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.