آرشیو پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۷، شماره ۱۹۰۶۸
اخبار کشور
۳

چشم به راه سپیده

تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.

«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...

و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.

چشم های خیس

روشن ترین ستاره این آسمان تار

بر دخمه های تیره دل روشنی ببار

من زنده ام به یمن نفس های گرم تو

ای پیک سبزپوش و مسیحا دم بهار

با تو دلم چو آینه شفاف می شود

بی تو گرفته است تمام مرا غبار

بر برگ برگ دفتر ما ثبت کرده اند

یک عمر جست وجوی تو، یک عمر انتظار

یک شب بیا به حرمت این چشم های خیس

بر دیدگان مانده به راهم قدم گذار

ما مانده ایم در خم این کوچه های تنگ

ما را بیا از این همه دلواپسی درآر

بر گرد روشنای دل انگیز آفتاب

مولای آب و آینه، مولای ذوالفقار

الهام امین

طالع صبح

منی که آدم این عصرم و تمام زمان

همیشه گم شده ام لای ازدحام زمان

مدار دائمی من دوازده عدد است

که دوره کرده مرا در خودش به نام زمان

اسیر آن همه تاکم، اسیر این همه تیک

تمام زندگی ام مانده توی دام زمان

ولی به طالع آن صبح بی دریغ خوشم

اگر چه له شده باشم به زیر گام زمان

اگر هنوز مرا فرصت تغزل هست

به شوق آمدن توست یا امام زمان«عج»

مهدی فرجی