آرشیو سه‌شنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۷، شماره ۱۹۱۲۸
مدرسه
۹

دعوا

شوخی، شوخی دعوا شد؛

سعید و محمد را می گویم.

جلوی مغازه ایستاده بودیم و داشتیم حرف می زدیم که یک دفعه دیدیم سعید و محمد دست به یقه شده اند.

همه جمع شدیم دور این دو نفر. انگار بچه ها حوصله شان از فیلم های تکراری سر رفته بود و دلشان می خواست پخش زنده دعوا را ببینند!

توی شلوغی مادر محمد از خانه بیرون آمد و با صدای بلند گفت: «محمد»

این کلمه را کمی کشید و این کافی بود که همه با هم صلوات بفرستند.

این جا بود که تازه فهمیدم بی خود نگفته اند: «صلوات؛ حلال مشکلات»