آرشیو پنجشنبه ۷‌شهریور ۱۳۸۷، شماره ۴۰۱۲
صفحه آخر
۲۸

نگاهی گذرا به سوره مبارکه یوسف علیه السلام

محمدرضا رنجبر

جالب است بدانیم که قصه یوسف با یک خواب شروع می شود، ولی یک خواب خوب! راستی چه کسی می تواند خوابی خوب ببیند جز کسی که بیداری های خوبی داشته باشد و یوسف از آنجایی که در بیداری های خود به دنبال نور و روشنایی بود در خواب نیز ماه و خورشید و ستاره را می بیند.

و او خواب خود را چنین بازگو می کند:

یاابت إنی رایت احد عشر کوکبا

پدر! من در خواب یازده ستاره دیدم.

و جالب تر اینکه در پایان همین سوره آمده است که این یازده ستاره اشاره به برادران یوسف دارد، همان برادرانی که گرگ صفتانه به جان وی افتاده و او را به چاه افکندند. و این خود نشان از این حقیقت دارد که پایان کار هیچ پیدا نیست و به قول حافظ: «کس را وقوف نیست که پایان کار چیست» پس می شود کسانی در عالم حیوانیت باشند اما سرانجام به عالم نورانیت راه پیدا کنند. و می شود آدمی گرگ صفت روزی ستاره شده و از خاک تا افلاک پر بکشد. و البته تاریخ هم از این دست کم ندارد و هر کسی دست کم یکی دو نمونه در خاطر خود خواهد داشت.

و یادمان باشد که یوسف تنها یازده ستاره ندید، بلکه خورشید و ماه را هم دید که تمامی آن ها در برابر او کرنش و تواضع کرده و به پای او افتاده اند.

و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین

و این خود بیان حقیقتی است و آن اینکه اگر کسی به پای خدا بیفتد همه چیز به پای او افتاده و تسلیم و مطیع او خواهد شد.

تو هم گردن از حکم داور مپیچ

که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ

و این تمام خواب یوسف بود که تمام آن را با پدر در میان گذاشت.