آرشیو پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸، شماره ۲۵۹۸
گلدونه
۸

خرس کنجکاو

در یک روز بهاری، وقتی خرس کوچولو دید پدرش نردبان را از انباری بیرون آورد، کنجکاو شد. به سمت او رفت و پرسید: پدر "می خواهی چه کار کنی؟" پدر گفت: "وقت پاک کردن شیشه ها رسیده است." بعد نردبان را به دیوار خانه تکیه داد، از پله های آن بالارفت و مشغول پاک کردن شیشه ها شد. خرس کوچولو پرسید: "پدر، چرا در فصل بهار باید پنجره ها را تمیز کنیم؟" پدرش گفت: "چون در بهار باران می بارد و شیشه ها خیس شده و راحت تر پاک می شوند." بعد کمی بالاتر رفت و ادامه داد: "روباه هم همیشه پنجره هایش را در فصل بهار تمیز می کند." خرس کوچولو از تپه کنار خانه بالارفت و خود را به خانه روباه رساند. روباه هم روی نردبان ایستاده بود و شیشه ها را دستمال می کشید. خرس کوچولو نزدیک شد، سلام کرد و پرسید: "آقای روباه، چرا شما در فصل بهار پنجره هایتان را پاک می کنید؟" روباه گفت: "فکر کنم وقتی شیشه ها تمیز باشند بیرون را بهتر می بینم. سنجاب پیر هم همیشه در فصل بهار پنجره هایش را پاک می کند." خرس کوچولو خداحافظی کرد و به سوی خانه سنجاب به راه افتاد. سنجاب پیر روی یک کپه بزرگ خاک ایستاده بود و شیشه های خانه اش را پاک می کرد. خرس کوچولو جلو رفت و با صدای بلند گفت: "سلام." سنجاب پیر جواب او را داد و گفت: "با من کاری داری؟" خرس کوچولو مؤدبانه پرسید: "ببخشید، می خواستم بدانم چرا شما شیشه ها را در فصل بهار پاک می کنید." سنجاب پیر لبخندی زد و گفت: "این یک راز است و تو اولین کسی هستی که درباره آن از من سؤال می کنی. اما من این راز را به تو می گویم. راستش من نردبان ندارم و نمی توانم شیشه های خانه را تمیز کنم. هر سال بهار وقتی باران می بارد، باران خاک را می شوید و آن را جلوی پنجره خانه من جمع می کند، تپه گلی درست می شود و من آهسته روی آن می روم و شیشه ها را تمیز می کنم." خرس کوچولو در حالی که می خندید، دست سنجاب پیر را گرفت و کمک کرد تا از روی تپه گلی پایین بیاید. بعد خودش بالارفت و شیشه ها را تمیز کرد. این اولین بار بود که دست خرس کوچولو به شیشه ها می رسید!