آرشیو شنبه ۶ تیر ۱۳۸۸، شماره ۱۹۳۹۶
ادب و هنر
۹

حکایت جای پا

نژند شهیدی

صبح علی الطلوع یوم الماضی، حضرت محمد علی شاه قاجار، پای خود منبسط دیده، طوری که در کفش های شاهی ناراحتی می کرد. اعلیحضرت کلافه شده، مقادیر معتنابهی بکاء فرمودند.

مشدی حبیب، نوکر دربخانه ناخوشی حضرت اجل را تاب نیاورده، مضطرب و بر سر زنان میرزا علی اصغرخان- صدرالاعظم- را اطلاع داده که ملت در شرف یتیمی می باشد.

صدر الاعظم، جامه دران و مغموم به محضر ملوکانه شرفیاب شد.

حضرت ملک پاسبان، به روی تخت طاووس، دو زانو به بغل، رو به جانب میرزا فرمودند:

- منحوسی مشروطه ما را رها نمی کند به طوری که مرتبا به حالت انبساط می باشیم و بالنتیجه کفش ها و البسه ضیق مان می شود.

میرزا فی الفور گفت:

- شاهنشاه فرمان دهند در طرفه العینی، خبره ترین خیاطان و کفاشان مملکت احضار کرده، به دوخت و دوزی دربخانه مفتخر گردند.

حضرت اجل، آهی مختصر مصروف داشته، فرمودند:

- فی الحال، کفشی برایمان ابتیاع کنید. خانم والده قنسول سفارتخانه بریتانیا به تهران عزیمت کرده اند. امشبی سفارت ضیافت داده، ما را فراخواندند آن ضیافت را منور سازیم.

صدرالاعظم فورا به اطاعت امر شاهنشاه، مشغول شده، جمله نوکران به بازار تهران روانه کرد. لیکن کفشی به قاعده و عظمت پای همایونی مکشوف نگردید. نزدیک غروبی، شاهنشاه مایوس گشته، کاغذ و دوات طلبیده، دستخطی مرقوم فرموده، عدم حضور در ضیافت را اعلانیه دهند.

در این اثنا، صدرالاعظم عاجل و مسرور به پابوسی حضرت اجل شرفیاب شده، در میان دو دست وی، جفتی کفش شاهانه رویت گردید. مشارالیه، هیچ نگفته کاغذی به دست شاه ایران داد.

در آن کاغذ چنین مرقوم آمده بود:

-«با اهداء سلام و تحیات به شاهنشاه مقتدر قجری! اینجانب شخص قنسول، از طریق جواسیس خود در عمارت گلستان مطلع شدیم کماکان کفش مناسب، نایاب می باشد. لذا، جفتی کفش بریتانیایی به ناحیه شما روانه ساختیم. کفش های بریتانیایی چنان منبسط اند که هر پایی را به اندرون خود متقید می کنند. در انتظار قدومتان: سر ریچارد نیکلسون

و چنین شد که طالع بر شاه و ملت مبارک آمد. پای همایونی اندرون کفش ها شده، شاهنشاه مسرور رو به جانب سفارتخانه عزیمت کردند.