آرشیو یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۸، شماره ۱۹۴۰۸
معارف
۶

شیوه کمک رسانی

مرد برای انجام فرمان خدا و بجا آوردن حج، به مکه رفته بود. در بازگشت خسته و کوفته بود، و هنوز به دیار خویش نرسیده بود که توشه راهش به اتمام رسید و خرجی سفرش پایان پذیرفت. درمانده و حیران بود. نمی دانست چه باید بکند. ناگهان فکری مثل برق به ذهنش پدید آمد! مرد با خود اندیشید:

- چه کسی برتر از او؟ کجا بهتر از منزل او؟ در این شهر از او بخشنده تر چه کسی را می توانم بیابم؟ چرا زودتر به فکرم نرسید؟ همین الان به دیدار او می روم. هم از محضرش استفاده می کنم و هم عرض حاجت می نمایم. راستی هم چه کسی بهتر از مولایمان علی بن موسی الرضا(ع)؟ بزرگواری که هیچ نیازمندی را از در خانه خویش نمی راند... به راه افتاد و به خدمت امام رسید و گفت:

- آقاجان! من از دوستداران شما و دوستداران پدران و اجدادتان هستم. اگر خدا قبول کند به مکه رفته بودم. متاسفانه در بین راه پولم به اتمام رسیده و هنوز تا وطن من راهی باقی مانده است. با خود گفتم بیایم خدمت شما و مبلغی بستانم، و سپس معادل آن را بعد از آنکه به وطنم رسیدم از جانب شما، به مستمندان صدقه بدهم. چه آنکه در شهر و دیار خویش نادار و فقیر نیستم، اما حالادر سفر، درمانده ام. امام هشتم(ع) که حرف های مرد را با دقت شنیده بود، برخاستند و به اتاق دیگری رفتند، لحظاتی بعد در حالی که دست خود را از فراز در، دراز کرده بودند، فرمودند:

- بیا بگیر برادر، این دویست دینار را توشه راه و با آن نیازهایت را برطرف کن. اما هیچ لازم نیست که معادل آن را از جانب من صدقه بدهی. مرد غریب، پول را گرفت و تشکرکنان رفت. زمانی که امام(ع) به اتاق اول بازگشتند. شخصی که در آنجا حضور داشت، پرسید: - آقا! چرا این گونه به او کمک کردید، یعنی نگذاشتید به هنگام کمک کردن به او، صورتتان دیده شود؟ امام به آرامی فرمودند: نخواستم شرمندگی نیاز و سوال را در سیمای او ببینم؟(1)

1- بحارالانوار، ج 12، ص. 29