آرشیو شنبه ۱۷ امرداد ۱۳۸۸، شماره ۲۶۹۷
بیشتر بدانیم
۶

قانون روزگار...!

گویا قانون روزگار است که نیمی از عمر را جستن و نیم دیگر، قدر حاصل نیمه اول را ندانستن. گویی انسان، قدر داشته هایش را نمی داند؛ داشته هایی که طی عمری، به دست آورده است. گویا قرار است نیمی از عمرمان را با هزار تلاش و خواهش و ترفند بجوییم و آن گاه که زمان در آغوش کشیدن شاهد مقصود است، خود، آن را نابود کنیم. شما هم می اندیشید عاقلانه نیست! می دانم اما شاید این اتفاق نامیمون هر روز در کنار ما بارها در حال رخ دادن است. انسان های بی شماری را پیرامون خود دیده ایم که برای به هم رسیدن، با هم بودن و یکی شدن، از تمام هست و نیست خود می گذرند. روبه روی ابر و باد و ماه و خورشید می ایستند تا به مراد دل شان برسند و با آن که دوستش دارند، زیر یک سقف زندگی کنند اما پس از سال ها تحمل رنج و سختی و گذشتن از مانع ها، درست در زمانی که می بایست از زندگی لذت ببرند، با بهانه ای کوچک، روبه روی هم می ایستند. گویی این همه ساعت ها، روزها و ماه ها بی قراری، برای هیچ بوده است. رخداد بهانه ها نیز علت خاصی نمی خواهد، با کدورتی جزئی یا اختلاف سلیقه ای پیش پاافتاده، همه چیز نابود می شود، حرمت ها می شکند و در چشم به هم زدنی، سیلی ویرانگر، هرچه کاشته اند را با خود می برد. راستی کدام دهقان را دیده اید که هنگام برداشت محصول، آن را زیر دست و پا له کند یا به دست خود، محصولش را که برای آن، ماه ها زحمت کشیده است، نابود کند؟ راستی ما از کدام دسته ایم؟