آرشیو شنبه ۱۷ امرداد ۱۳۸۸، شماره ۲۶۹۷
بیشتر بدانیم
۶

از نیستی... تا هستی!

ما بذر محبت هستیم اما اگر بذر بمیریم، ناکام خواهیم مرد. باید تبدیل به گل شویم و رایحه دلنوازمان را بپراکنیم. فقط در این صورت کامروا می شویم. یک درخت آن گاه به کامروایی می رسد که شکوفا شود. آن گاه که بهار از راه می رسد و درخت، وجود خود را به رنگ های زیبا و رایحه های د لنواز نشاط و طراوت می شکفد و آن گاه که درخت در باده خورشید،به زیبایی می رسد، کامروا می شود. هستی، چیزهای زیادی به تو بخشیده است. فقط باید با دقت به آن ها بنگری. هستی، "لحظه" و "امید به آینده" را به تو بخشیده. تو در برابر گذشته چون رودخانه باش. رودخانه از سرزمین های زیادی می گذرد. از دره ها، کوه ها و جنگل های بسیار زیبا می گذرد اما همچنان به راه خود ادامه می دهد. رودخانه از میان منظره های بسیار می گذرد بدون آن که دلبسته شود. می رود و می رود تا به دریا برسد. همچون رودخانه باش؛ روان و رها، وگرنه تبدیل به مرداب خواهی شد و مرداب، هرگز به دریا نمی رسد. فقط رودخانه است که می تواند به دریا برسد. باید در ژرفای وجودت آگاه باشی که زندگی موهبتی است بسیار ارزشمند. هر لحظه آن، چنان گران بهاست که نباید هدرش دهی. زندگی، موهبتی است بزرگ برای رشد یافتن. لازمه اصلی زندگی، شکرگزاربودن است. اگر ارزش فراوان زندگی را درک کرده باشی، می توانی شکرگزار باشی. خدا بی حدومرز، بی نهایت وبزرگ است. خدا، دریاست و ما قطره شبنم. باید که هنر نیست شدن در دریا را بیاموزیم. این کار شهامت می خواهد زیرا نیست شدن در دریا یعنی مردن قطره. تا زمانی که قطره نمیرد، دریا نمی تواند متولد شود. آن گاه که بذر بمیرد، درختی تنومند متولد می شود. بذر نیست می شود و فقط از راه نیست شدن بذر است که درخت، هست می شود.