آرشیو پنجشنبه ۱۲‌شهریور ۱۳۸۸، شماره ۲۶۵۱
صفحه آخر
۲۰

روزه دار و روزدار!

رضا رفیع

گشته است این چرخ گردون تا زمستان گشته است

روزه در این روزهای کوته آسان گشته است

کله گنجشکی شده گویا تمام روزه ها

مفت هرکس که کنون از روزه داران گشته است

حق تعالی پهن کرده سفره مهمانی اش

خوش به حال آن که بر این سفره مهمان گشته است

یک رفیقی بنده دارم روزه اش جالب بود

وقت خوابش از سحر تا شامگاهان گشته است

می کشد دست از غذا، وقت سحر، آنگه که دید

معده اش لبریز از مرغ و فسنجان گشته است

یک دو ساعت قبل افطارش کنار سفره است

چون در این ساعت، زمان خوردن اعلان گشته است

گویدم: شادم که در این ماه غیر از پشمکش

زولبیا و بامیه تقدیم یاران گشته است

خواب او باشد عبادت؛ چون که در بیداری اش

کار او غیبت، مدام، از این و از آن گشته است

«روز»دار است این چنین شخصی، نباشد «روزه»دار

روزه اش یک خرده پرت از حرف یزدان گشته است

گر نترسیم از «لعل»ش؛ «تتقون» بعد از آن

وعده حق بهر اهل روزه عنوان گشته است

از فشار روزه چرتم پاره شد، دیدم دریغ!

کو زمستان؟... فصل تابستان ایران گشته است

خواب دیدم، خیر باشد؛ واقعیت چپه است

روزها کشدار مثل بند تنبان گشته است

«ماه رحمت» هست؛ بی زحمت بیا افطاری ام

سفره نفتی مان سرشار از نان گشته است!

لعل: شاید؛ اشاره است به آیه قرآنی: «کتب علیکم الصیام...لعلکم تتقون»؛ یعنی که فرض شد بر شما روزه... شاید پرهیزگار شوید.