در یک دریای پرآب و عمیق که میلیون ها ماهی و موجود زنده، زندگی می کردند، یک ماهی کوچولوی تنها بود به اسم بلوپ! هر وقت می خواست چیزی بگوید، کلی حباب از دهانش خارج می شد و به خاطر حباب هایی که بیرون می داد صدای بلوپ بلوپ شنیده می شد. ماهی کوچولو، خودش رابا گشت و گذار در قسمت های مختلف دریا و جمع کردن چیزهای جالبی که پیدا می نمود سرگرم می کرد. یکی از جاهایی که بلوپ معمولا سر می زد، کشتی های شکسته و غرق شده ای بودند که می شد داخلآنها کلی چیزهای جالب و عجیب و غریب پیدا کرد. یک روز او کتاب بزرگی پیدا کرد که پر از نقاشی های جالب و رنگی بود. این نقاشی ها که کنار هم کشیده شده بودند، اتفاقات مختلفی را