آرشیو پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۸۸، شماره ۲۷۳۵
گلدونه
۸
لطیفه

دختر ناقلا

روزی یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزی می کرد نگاه می کرد. ناگهان متوجه چند تار موی سفید در بین موهای مادرش شد. از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضی از موهای شما سفیده؟ مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد می کنی و باعث ناراحتی من می شوی، یکی از موهایم سفید می شود. دختر کوچولو کمی فکر کرد و گفت: حالافهمیدم چرا همه موهای مامان بزرگ سفید شده است.

عکس یادگاری

عکاسی سر کلاس درس آمده بود تا از بچه های کلاس، عکس یادگاری بگیرد. معلم هم داشت همه بچه ها را تشویق می کرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال ها بعد وقتی همه شما بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگویید: این احمد، الان دکتره. یا اون مهرداد، الان وکیله. یکی از بچه ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان بازنشسته شده.