آرشیو دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۸، شماره ۴۳۸۶
فرهنگ و هنر
۱۷
راههای جنگلی

مرشد بولگاکف پیش مارگاریتا

منتقدان و نویسندگان مشهوری همچون «آنگارسکی» و «وارونسکی» میخائیل بولگاکف را یک نابغه ادبی معرفی کرده اند. انقلاب اکتبر شوروی سبب تحولات بزرگی در حوزه های مختلف چون ادبیات شد، اما چندسالی پس از استقرار نظام جدید، سانسورهای سختی در حوزه ادبیات حاکم شد. همین مسئله باعث شد تا بسیاری از آثار بولگاکف منتشر نشود.

آثار این نویسنده آمیخته با طنزی تلخ است که به نظر می رسد به سبب شرایط حاکم بر آن دوران در شوروی، او به این شیوه متمایل شده است. رمان «دل سگ» کتابی است که با طنزی تلخ به اجتماع و شرایط حاکم بر آن می پردازد.

پروفسور فیلیپ فیلیپوویچ می خواهد با عوض کردن غده هیپوفیز یک سگ، خوی و سرشت او را حذف و منش انسانی را جایگزین آن کند. پروفسور به مدت دو هفته پیش از عمل جراحی به سگ غذای خوب و کافی می دهد و می خواهد خودش را پیش سگ عزیز کند. شخصی که بخش هایی از بدن او به جای اجزای سگ قرار داده شد، جوانی 25 ساله است که چندین بار به اتهام دزدی دستگیر شده و شغلش نوازندگی می باشد.

بولگاکف در یکی از موفق ترین کتاب هایش، «مرشد و مارگاریتا» با آوردن شیطان به شهر مسکو، همه شهر را به هم می ریزد. شیطان بسیاری از مردم را روانه تیمارستان ها می کند و هیچ شخصی به علت واقعی این اتفاقات پی نمی برد. در میان این وقایع نویسنده ای به نام مرشد که در یک تیمارستان بستری شده است، با کمک نیروهای شیطانی نزد معشوقه اش مارگاریتا بازمی گردد و هر دو تصمیم می گیرند زندگی مادی را ترک کنند تا به آرامش برسند.

رمان «برف سیاه» نیز نوشته ای سراپا طنز و نیش است. در خلال این رمان به شخصیت های واقعی و وقایع مستند برخورد می کنیم. بولگاکف خشم و نفرت خود را از بی عدالتی ها و کارشکنی های رژیم حاکم بر شوروی که خود او نیز با آن درگیر بوده است در این کتاب و با این زبان، بیان می کند.

این داستان ساده و روان روایت می شود و لحن طنز نویسنده جذابیت آن را دوچندان کرده است.

وی کتاب «برف سیاه» را در سال 1930 نوشت، اما در آن سال ها اجازه انتشار نیافت. او نویسنده ای منتقد نسبت به اوضاع و احوال سیاسی جامعه خود بود و بسیاری از نوشته هایش نیز به همین دلیل در دوران حیاتش اجازه چاپ پیدا نکرد.