آرشیو پنجشنبه ۱۰ دی ۱۳۸۸، شماره ۶۸۸۷
سیاسی
۳

با بلاو فتنه عادت کرده ایم!

امیر عاملی

شیعه را از شعله ترساندن خطاست

بلکه سنی نیز عشقش کربلاست

شیعه و سنی ندارد عشق یار

هست یارانت حسینم بی شمار

هر که با هر مذهبی پروانه ات

ای خود پروانه هم دیوانه ات

یک جهان، عاشق اسیر زینبت

روشنی بخشد جهان را کوکبت

دیگر ای مولاتو تنها نیستی

در میان عرصه بی ما نیستی

جان ناقابل نثارت می کنیم

دیده را آیینه دارت می کنیم

یادگار خانه مولاعلی

جمله عالم قطره و دریا علی

کربلایت کنج مردان خداست

مرگ برآن کس که از مولاجداست

کربلااز یاد یاران کی رود؟

هست با ما تا قیامت تا ابد

کربلای تو، کتاب عبرت است

می شود دشمن از آن دیباچه پست

هست دریا کربلا، ما قطره ایم

بی ولای کربلا، ماها چه ایم؟

کربلای تو نشان زندگی است

زندگی بی کربلاچون مردگی است

ای نکو آغاز و هم انجام تو

عشق معنی می شود با نام تو

راه تو راه تمام انبیاست

«چون که صد آمد نود هم پیش ماست»

روز عاشورا به میدان آمدند

سنگ تکفیر تو را برما زدند

پرچم دین را در آتش خواستند

سنگ بر پیشانی مردم زدند

با ولایت جنگشان شد آشکار

آه از این دزدان برگل، همچو خار

این ولایت خار چشم دشمن است

هر که باشد بی ولی اهریمن است

ما که داریم از ولی دم می زنیم

پشت پا بر مکر عالم می زنیم

ما ولایت را حمایت کرده ایم

با بلاو فتنه عادت کرده ایم

شیعه را اندیشه آزار نیست

پست و مال و منصبش را کار نیست

شیعه مولاحسینی مذهب است

عاشق روز است و در جنگ شب است

چشم مولاجو بود در انتظار

انتظار یار سر تا پا بهار

چشم مولاجو اسیر زینب است

گاه در تاب است و گاهی در تب است

چشم مولاجو ولایت پیشه است

عاشق مولاهمه اندیشه است

هر چه گویم از ولی کم گفته ام

حرف دل را پیش محرم گفته ام

شاعر شیعه بود دارش به دوش

شاعر شیعه نمی ماند خموش

شاعر شیعه ولایت دشمن است؟

شاعر شیعه پی اهریمن است؟

با شرف هرگز نماند بی طرف

بی طرف امروز یعنی بی شرف