آرشیو یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۸، شماره ۴۴۰۱
اندیشه
۱۲

افق انتقادی هرمنوتیک

اصطلاح هرمنوتیک لاتین شده اصطلاح یونانی هرمنیوتیس است و از اوان قرن هجدهم به گفتمان فکری - فلسفی وارد شده است. برای اولین بار این افلاطون بود که برای اشاره به فهم شهودهای دینی از این اصطلاح در پاره ای از مکالمه های خود استفاده کرد و آن را در مقابل سوفیا قرار داد.

به گزارش مهر، واژه هرمنوتیک هم به هنر توجه دارد و هم نظریه ای فلسفی برای فهم و تفسیر تعابیر زبانی و غیرزبانی قلمداد می شود. اگر هرمنوتیک نظریه ای در باب تفسیر قلمداد شود سنت هرمنوتیکی به فلسفه یونان قدیم باز می گردد.

در قرون وسطی و دوره رنسانس هم هرمنوتیک به عنوان شاخه اصلی در زمینه مطالعات مربوط به فهم انجیل قلمداد می شد. بعد از آن حتی از این علم برای مطالعات فرهنگی فرهنگ های قدیم و جدید هم استفاده شد.

با ظهور رمانتیسم آلمان و همچنین ایدئالیسم آلمان موقعیت هرمنوتیک تغییر کرد. هومنوتیک فلسفی شد و دیگر به عنوان کمک روش شناسانه یا دیالکتیکی برای دیگر رشته ها قلمداد نمی شد بلکه به خود شرایط امکان ارتباط نمادین می پرداخت. پرسش «چگونه بخوانیم؟» در این منظومه به پرسش «چگونه ارتباط برقرار کنیم» تعویض شد بدون این تغییر رویکرد که از سوی فردریش شلایرماخر، ویلیلم دیلتای و دیگران انجام شد تصور تغییری هستی شناسی در هرمنوتیک که در اواسط دهه 1920 با کتاب «وجود و زمان» هایدگر رخ داد غیرممکن بود.

همین سنت بود که بر شاگرد هایدگر گادامر نیز تاثیر گذاشت. امروزه البته هرمنوتیک صرفا در باب ارتباط نمادین نیست و حوزه آن اساسی تر هم شده است و به زندگی انسانی و خود هستی بسط یافته است. هرمنوتیک افقی انتقادی برای بسیاری از بحث های مهیج فلسفه معاصر هم در دل بستر انگلوساکسون و هم در بستر گفتمان قاره ای را فراهم کرده است.