سردفتر ازدواج *

سال 1386 بود. زن و مرد جوانی با شادی پای در دفترخانه گذاشتند و قرار عقدی را تعیین کردند.

آنها را برای انجام آزمایشات و مقدمات عقد راهنمایی کردم.

روز تعیین شده فرا رسید و آنها همراه خانواده هایشان در دفترخانه حضور پیدا کردند.

ناگهان متوجه ناراحتی در چهره عروس شدم.

علت را پرس وجو کردم، فهمیدم در نتیجه نهایی آزمایشات عروس، نوعی بیماری کبد، مشخص شده است.

عروس جوان تصور می کرد شاید به دلیل بیماری، همسرش حاضر به ازدواج با او نباشد اما این باور او اشتباه بود و مرد جوان با کمال میل این مسئله را پذیرفته بود.

حتی اصرار و پافشاری زیادی برای مهریه سنگین داشت اما عروس جوان دوست داشت مهریه اش کم باشد.

بالاخره خطبه عقد را با میزان 214 عدد سکه خواندم و مجلس عقد به خوبی و خوشی انجام شد و من گذشت و فدارکاری داماد را تحسین کردم