آرشیو چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۹، شماره ۴۵۲۹
گزارش
۱۶

تصمیم بی اساس

محمدابراهیم بیات سردفتر طلاق و ازدواج

غروب غمگین یکی از روزهای سال 87 بود که زنی از راه رسید و پریشان گفت: دیگر نمی خواهم با این مرد زندگی کنم، طلاق می خواهم. زن بشدت گریه می کرد.

سعی در آرام کردن زن داشتم، معلوم بود آنها از خانواده ای ثروتمند هستند.

زن کمی آرام گرفت و شروع به صحبت کرد و گفت شوهرش آبروی او را برده.

آنها تحصیلکرده بودند و نمی دانستم که چرا تصمیم به طلاق و جدایی گرفته اند.

زن ادامه داد که روزی در مجلسی دعوت شده بودند و میهمانان آن مجلس، از دسته افراد پولدار و سطح بالابودند، میزبان سینی چای را سمت مرد گرفته و آن مرد فنجان چای را برداشته و به جای اینکه با فنجان چای بنوشد چای را در نعلبکی ریخته تا سرد شود و بعد نوشیده است.

زن با دیدن این صحنه بشدت ناراحت شده و مجلس را ترک کرده و تصمیم به طلاق گرفته است.

هرچه با آنها صحبت کردم فایده ای نداشت بالاخره بعد از گذشت چند ساعت، با حکم دادگاه که در دست داشت طلاق انجام شد