آرشیو سه‌شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹، شماره ۱۹۶۷۶
نسل سوم
۱۰

اتاق انتظار

صدای پای سواری غریب می آید...

سید محمد عماد اعرابی - انتظار را می شود از فریاد مردم قانا فهمید وقتی در مرکز نیروهای سازمان ملل بمباران می شدند، انتظار را می شود در یادبود شهدای کفر قاسم دید؛ در خط به خط تاریخ غزه خواند. انتظار چیزی نیست جز نگاه مستاصل یک کودک به اجساد خانواده اش، خانواده ای که هنوز نمی داند به کدام گناه کشته شدند. انتظار یعنی اجساد تکه تکه شده در دیر یاسین؛ یعنی کودکان به خاک و خون کشیده شده در صبرا و شتیلا. انتظار یعنی یک جهان پر از ادعای عدالت...

حالاتا ابومازن پیراهن عربی اش را در آورد، کت و شلوار بپوشد، گره کرواتش را محکم کند و بر سر میز مذاکره، خون های به ناحق ریخته شده را بذل و بخشش نماید، باید فاتحه بیت حانون و خان یونس را هم خواند. تا جرج میشل سان ببیند از شیوخ منطقه و آنها به رسم مهمان نوازی پیش پایش غیرت عربی را سر ببرند، حصر غزه همچنان ادامه دارد. تا مبارک میلیاردها دلار سالانه در ازای خدماتش از کنگره آمریکا می گیرد، گذرگاه رفح بسته خواهد ماند.

غزه، بزرگترین زندان روی زمین است. معنای انتظار را می شود از مردمانش پرسید وقتی بیش از هزار روز با هیچ، زندگی کردند. مادری که برای بچه های گرسنه اش غذا ندارد، اسماعیل هنیه را نفرین نمی کند، بلکه اوباما و باراک و عباس و مبارک را نفرین می کند و این یعنی پذیرش حق. یعنی تسلیم نشدن در برابر زور علی رغم فشار. دیگر همه می دانند از این مدعیان صلح و آزادی، آبی گرم نمی شود. همه منتظر جهانی تازه هستند تا در آن بدون هیچ دیوار حایلی زندگی کنند. همه منتظرند تا بعد از این همه رنج و ناامیدی، نفسی عمیق بکشند و در هوای معنویت زندگی کنند. همه منتظرند... دیگر تا ظهور چند قدم بیشتر نمانده...