آرشیو سه‌شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۹، شماره ۱۹۶۸۷
مدرسه
۹

باغ پرندگان

قاسم فشنگچی

نیم روز گرم تیر ماه بود، زمین خواران با نیت تصرف جنگل برای کاربردهای آینده، با عنوان باغ پرندگان، درختهای رشید چهل ساله چنار را به دم گرسنه و بی احساس اره برقی سپرده بودند. کلاغ های آشیان ویران شده با جیغ های اعتراض گونه در آسمان با پیچ و قوسی هراسناک به دور دستها پر می کشیدند و دامن لکه ابرها را سیه پوش می کردند. شاخه های تناور به خاک می غلطیدند و آشیانه ها بوسه بر خاک می ساییدند و جوجه پرندگانی که هنوز بال و پری نیاراسته بودند، چه مظلومانه با دهان نیمه باز جان می دادند! پرندگان زیبا با ترک آشیانه وحشت زده از کوچ ناهنگام، هراسناک با منتهای قدرت، نیرو را به پرو بال سپرده به دور دست ها می گریختند. لاشه های چنارهای فروغلطیده در خاک پایان جنگی نابرابر را مظلومانه پذیرفته بودند. این صحنه دلخراش بر سینه احساسم چنگ می زد و اشکی ناخواسته، از گوشه چشمم جویبار می کشید. از خود راضی های ویرانگر از شادی در پوست خود نمی گنجیدند. گروهی ناکاردان بی احساس با لبخند پیروزی، برای احداث آلاچیق و احداث قفس های چوبین برای باغ پرندگان، چنارهای در خاک غلطیده را خریدارانه بررسی می کردند و مسرور از این پیروزی با علامت گذاری، چنارهای تازه جان سپرده را انتخاب می کردند. دل گرفته و غمگین در اسارت پرندگان شاد و آزادی که به زودی در این جنگل مرده آزادی را در باغ وحش با نام بی مسمای باغ پرندگان از دست خواهند داد، گنگ و گیج ناباورانه این شبیخون ویرانگر را نظاره گر بوده و طنین آوایی حزن آلود و گوش خراش آزارم می داد. مرگ جنگل و پرنده به قیمت قفس اسارت باغ پرندگان چه دردناک بود و اشکهایم بر خاک جنگل مرده، بوسه مرگ می داد.