آرشیو شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۹، شماره ۴۷۲۲
پنجره سلامت
۱۳
خاطرات ازدواج

سیدمحی الدین دستغیب سردفتر ازدواج

پیوندی به یادماندنی پای سفره ساده عقد

سال 1350 بود. در آن زمان تازه سردفتر ازدواج شده بودم، یک روز برای انجام کاری به تهران رفتم هنگامی که برای اقامت و استراحت به هتل رسیدم ساعت 11 شب بود که مردی نزد من آمد و گفت: قرار عقدی دارند و از من درخواست کرد همراهش به محل برگزاری مراسم رفته و زوج جوان را به عقد یکدیگر درآورم. گویا آنها دسترسی به عاقد نداشتند. با مرد ناشناس به راه افتادم و سوار بر ماشین او به محل مورد نظر رفتیم. در ابتدای راه کمی ترسیده بودم و بیم داشتم. هرچه پیش می رفتیم بیشتر می ترسیدم. لحظات و ثانیه ها پشت سرهم سپری می شدند و هراس و ترس در وجودم بیشتر ریشه می کرد. ناگهان در همین حین که در فکر فرورفته بودم ماشین وارد کوچه ای شد و من با شنیدن صدای هلهله و شادی خیالم راحت شد، وقتی وارد آن خانه شدم نگاهم به زوج جوانی افتاد که پای سفره عقد منتظر عاقد نشسته بودند. آن شب خطبه عقد آن زوج جوان را با مهریه ای حدود 25 هزار تومان و یک جلد کلام الله مجید خواندم و دوباره همان مردناشناس مرا به هتل محل اقامتم برگرداند.