آرشیو سه‌شنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۰، شماره ۱۹۸۹۳
نسل سوم
۱۰

طنز سوم

استاد بولفضول الشعرا

ز معنی لغت عید گشته ام عاجز

نگار سرو قدم منتظر که عید رسد

و من چو بید که هنگامه ی خرید رسد!

ز صفرهای اتیکت دو تا ندیدم وای

چه رنج ها که مرا زین خطای دید رسد

«وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید»

ز قسط، نوبت اگر برگل و نبید رسد!

خبر هنوز ندارم ز عیدی وزرا

که سال نو چقدر وعده و وعید رسد

ز معنی لغت عید گشته ام عاجز

بگو مدد ز لغتنامه عمید رسد

چه لذتی است ز سبزی پلو مرا شب عید

اگر نه بر سر آن ماهی سفید رسد

به وقت دید بسی خوردم و ندانستم

که یک دو روز دگر وقت بازدید رسد

به جان دوست که نقدا حساب من پاک است

مگر به داد من خسته سوبسید رسد

پسرعموی مرا لیک حالتی دگر است

که عید نزد جنابش به صد نوید رسد

دهد سفارش و با شوق منتظر باشد

که کیف و کفش عیالش ز مادرید رسد

چه ذوقها پسرش راست تا به سال جدید

برای موی سگش شامپویی جدید رسد!

در این میانه دلم گفت: بس کن ای شاعر

ز سوز دل برهی چون نسیم عید رسد

چقدر دغدغه بیش و کم به سر داری

بهل که روزی ات آنسان که می رسید رسد

ز لطف و مرحمت حق امیدوار شود

به درگه کرمش هر که ناامید رسد

امید دارم تا از کلید سازی عرش

برای کار فروبسته ات کلید رسد

¤

اطاله بس که بهاریه ام به دست شما

خوش است در غزلی مختصر-مفید(!) رسد

غزل سرودم و لاغیر چونکه ترسیدم

که چشم زخم به نیمایی و سپید رسد!