شب است. سوار تاکسی می شوید. موبایل تان زنگ می زند. از راننده خواهش می کنید که اگر امکان دارد، صدای موزیک را کم کند تا به تماس پاسخ دهید، اما در همین لحظه مسافری که کنار دست شما نشسته، سرتان را به پایین خم می کند. لحظه ای بعد تیزی چاقو را روی گلویتان احساس می کنید. باورتان نمی شود که چنین اتفاقی افتاده است.

قلب تان شروع به تند تپیدن می کند. با خودتان فکر می کنید. مطمئن هستید که سوار وسیله ای غیر از تاکسی شده اید. نمی دانید که سالم از آن پیاده می شوید یا زورگیران می خواهند بدن نیمه جان تان را در جاده خراسان رها کنند. زور کافی هم ندارید تا آنها را کتک بزنید.