آرشیو دوشنبه ۹ آبان ۱۳۹۰، شماره ۱۳۸۲
صفحه آخر
۲۰

سخنران حرف های مهمی می زند

سید شهاب الدین طباطبایی

پشت تریبون می رود، یکی از لابه لای جمعیت به احترام سخنران می ایستد و برای سلامتی اش هیبیب هورا می کشد، بقیه هم می ایستند و هورا می کشند. چندثانیه ای بعد همه برای شنیدن سخنانش سکوت می کنند، گلویی صاف می کند و سرش را کمی جلوتر به میکروفن نزدیک می کند. یکی از میان مردم هورایی دیگر برای استفاده کامل از جلسه می طلبد و مردم اجابت می کنند. هیبیب هورای سوم را هم دیگری بلندتر می گوید و باز صدای مردم طنین انداز می شود. لیوان آب را بلند می کند و چند جرعه ای آب می نوشد، از ردیف های جلو این بار مردی با صدای بلند برای مقامات حزب که مثل آب خوردن مشکلات مردم را رفع و رجوع می کنند، کفی مرتب طلب می کند و دوباره همراهی جمعیت. عینکش را از جیب پیراهن بیرون می آورد و به چشم می زند، حاضران که دیگر عادت کرده اند با هر حرکت ابراز احساساتی کنند، منتظر دعوت کسی نمی شوند. هیبیب هورای دیگری این بار خودجوش و البته بلندتر. سخنران کاغذی از جیب بغل کت در می آورد، به کاغذ نگاه می کند، جمعیت هورا می کشند. کاغذ را تا می کند و روی تریبون کنار میکروفن می گذارد، یک حمایتت می کنیم برای تاکردن کاغذ و کفی مرتب برای گذاشتن آن روی تریبون، دست چپش روی پیشانی می رود تا عرقش را پاک کند و این بار کسی در گوشه ای از مجلس زارزار گریه می کند و بر پیشانی می کوبد. صدای گریه و دست بر پیشانی کوبیدن برمی خیزد. سخنران این بار دست راستش را مشت کرده بالای سر می برد، جمعیت با مشت های گره کرده فریادهایی مبهم و ترسناک علیه حزب رقیب سر می دهند. حرکات او و ابراز احساسات حاضران تکرار و تکرار می شود تا از بلندگوی سالن پایان سخنرانی مهم اعلام شود. مردم دور سخنران جمع شده اند، عده ای کتاب یا کاغذپاره ای جلو می برند تا امضا بگیرند، بعضی ها عکس یادگاری می گیرند. چند نفر با لباس های رسمی و کراوات هایی مرتب نشسته اند، دیدن فیلم سخنرانی که تمام می شود، یکی توضیح می دهد: عالیجنابان مقامات محترم اطلاع دارند در بعضی میتینگ ها و سخنرانی ها پیش آمده که سخنران احساس کرده باید برای مردم حرف بزند، برای جلوگیری از چنین اتفاقی ما دیروز برای اولین بار در جمع هواداران حزبی از یک سخنران لال استفاده کردیم.