آرشیو پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰، شماره ۵۰۰۷
صفحه آخر
۲۸

حکایت تئاتر و شبان ساده دل

حکایت تئاتر و خانواده 100 هزارنفری اش، حکایت شبان ساده دلی است که در کنار کوزه کوچک شیرش رویاهایی بزرگ در ذهن می پروراند، اما به ناگاه چوبدستی بر کوزه فرو می آید و همان جرعه شیر هم به رویاها می پیوندد؛ تئاتر ایران با مشکل رویا روبه رو است؛ این رویا باورپذیری را هم برای خود و هم برای دیگران دشوار ساخته است. حدود 6-7 سال پیش بود که بحث سازمان تئاتر مطرح شد اما در همان حد حرف و حدیث، ماند، تئاتری ها حتی بر این باور بودند که ظرفیت های این هنر نیازمند یک معاونت است؛ بنابراین بحث معاونت تئاتری هم زمزمه می شد! در مطرح شدن این بحث یک نکته واقعیت داشت؛ اینکه ظرفیت های تئاتر واقعا بالاست؛ منتهی رویامحوری اجازه جولان و تکاپوی وسیع را به این تیپ اجتماعی پرقدرت نداده است. سازمان سینمایی راه اندازی شد، قاعدتا این حرکت مایه برکتی برای سینمای کشور است. حرکت های نهادینه همواره در جاهایی خود را نشان داده اند؛ به نتیجه ای محتوم شده اند.»

اما اگر به 6-7 سال پیش برگردیم؛ نخستین بحث ها پیرامون تشکیل یک سازمان هنری به شکل نهادینه و ساختاری آن در تئاتر مطرح شد؛ برخی از همین استادان تئاتر پیرامونش بحث می کردند؛ اما دیگر خبری از آن نشد. سازمان تئاتر نه تنها تشکیل نشد، نه تنها معاونت تئاتری به وجود نیامد، بلکه اداره کل هنرهای نمایشی همان جور ماند. گاه در خبری از یک روزنامه نگار اسم آن را مرکز هنرهای نمایشی می خوانیم، اما آن اداره همچنان اداره است. مطرح کردن بحث سازمان تئاتر و سازمان سینمایی در این گفتار بیشتر جنبه خاطره نگاری و یادآوری داشت. اما واقعیت است، واقعیتی که امروز آن را در پیکره هدفمند سینما می بینیم، دیروز در تئاتر هم همچون رویایی از آن گفته می شد.

مشکل هنر تئاتر از اول تاکنون همان بحث بوده است، باور کردن خود، باورپذیری برای دیگران. اگر این دو مشکل کنار رود، تئاتر می تواند از پیله تنهایی خود به درآید، پر پرواز بگشاید.