آرشیو شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱، شماره ۲۴۰۴
حادثه
۱۲
آخر خط

هیچ سرداری نبود تا جمیله را از اسارت برهاند

اعتماد|«جمیله» داستان ما را که به خاطر دارید. همان زن 42 ساله یی که جنگ تحمیلی و حمله دشمن بعثی آواره اش کرد و شد «جنگ زده». همان که به دور از بهمنشیر و اروند در غربت میان تهرانی ها ازدواج کرد و اعتیاد شوهرش دامن او را هم آلود. هم او که دیگر روی برگشتن به جنوب را ندارد ولی اگر برگردد هم می داند آنجا هیچ نهاد توسعه یافته یی نظیر نهادهای مدنی (N.G.O) وجود ندارد تا حمایتش کند و بیماری اعتیادش را درمان کند.

جمیله می داند 24 سال است که جنگ تحمیلی تمام شده است اما جنگ او تمام نشده است. جنگ او با بی کسی در شهر غربت، جنگ او با بی حمایتی در میان پایتخت نشینان، جنگ او برای بچه بزرگ کردن آن هم بدون داشتن درآمد و نان آور خانه، جنگ او برای در امان ماندن در شهری پرهیاهو، جنگ جمیله با اعتیاد. جنگ جمیله با عوارض اعتیاد. جنگ جمیله با زندگی.

جنگ تحمیلی تمام شده است اما جنگ های دیگری را بر ما تحمیل کردند. جنگ هایی که گویی دیگر سرداری برای به عقب راندن حمله کننده اش نداشتیم. جنگ تحمیلی تمام شده است اما سردارانی نداریم که حمله دشمن را باور کنند و آستین بالابزنند. حالاهمه می گویند نیست. اعتیاد نیست. آسیب هایش نیست. آسیب های اجتماعی نیست، این نیست، آن نیست، همه اش سیاه نمایی است!

ای کاش سرداران و شهدای جنگ تحمیلی بودند. همان ها که حمله دشمن را انکار نکردند، جان شان را کف دست گذاشتند و خرمشهر را آزاد کردند ولی وقتی خرمشهر با خون آنها آزاد شد کسی نبود «جمیله»های اسیرشده را نجات دهد. جنگ تحمیلی تمام شده است. خرمشهر 30 سال است که آزاد شده است اما تا صحبت از اعتیاد، تن فروشی، قاچاق مواد مخدر و عوارض مهلک آنها می شود، همه آنهایی که مسوولند انکار می کنند. اگر انکار نمی کردند جمیله حالاباید کنار اروند و بهمنشیر می بود و زندگی اش را می کرد. جنگ های تلخی در جریان است. جنگ هایی که سرداران مخلص دیروز را می طلبد، نه انکارکنندگان امروز را.