آرشیو یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱، شماره ۲۴۳۷
حادثه
۱۲
آخر خط

کودک آزاران چگونه متولد می شوند

سینا قنبرپور

گوشواره فیروزه اش با انگشتری فیروزه اش همخوان بود، شاید نخستین و آخرین چیزی بود که به یادگار برایش مانده بود. چادری به سر داشت، مثل چادر نماز. گفت دلم می خواست عروس بشوم ولی فکر نمی کردم عروسی این همه دردسر داشته باشد. چندسالش بود که لباس سفید به تنش کرده بود؟ گفت فکر می کردم وقتی لباس سفید را بپوشم بعد دوباره برمی گردم خانه. گفت 15 ساله بوده که ازدواجش رقم خورده. تا کلاس دوم بیشتر درس نخوانده. حالافقط یکی از بچه هایش را می بیند. گفت دو دختر و دو پسر دارم که نمی بینم شان. فقط یک دخترم را می بینم. دخترش سی سالش است. گفت مدام به من غر می زند که هرچه می کشم از دست تو است. دلش شکسته بود. گفت: «سرکوفت پشت سرکوفت، فقط در جوابش می گویم هر چه در توان داشتم به کار گرفتم تا همیشه بالاسرت سقفی نگه دارم. بیشتر در توانم نبود.»او لحظه یی ساکت ماند و بعد ادامه داد: «تا با هم دعوایمان می شود فوری به من می گوید همین اعتیادت ما را بدبخت کرد. یک بار خودم دلم خواست شوهر کنم ولی بعد دیگر گرفتار شدم. مجبور بودم برای آنکه بی پناه نشوم ازدواج کنم. همین ازدواج دوم کار دستم داد. روی همین دخترم باردار بودم. خیلی درد داشتم، شوهرم گفت بیا یک دم بگیر آرام می شوی. شد عادت همیشگی. از من کم سواد چقدر انتظار داری.»می گویند مادری که قبل از 30 سالگی باردار نشده و علاوه بر تحصیلات به شغل و جایگاه اجتماعی خودش فکر کرده، می تواند فرزند خوبی تحویل جامعه دهد، در غیر این صورت مادری کم سواد و به دور از مسائل اجتماعی و ناآگاه از تکنولوژی روز کسی است که فرصتی به فرصت های تولد جرائم تقدیم می کند. کسی که 15 یا 16 ساله باردار شود هنوز هیچ تجربه یی نیندوخته باید راهی را برود که بسیار پر پیچ و خم است. بی تجربگی می تواند کلافه اش کند. کلافگی کم تحملش می کند و وقتی در این حال و احوال دستش به کتک زدن بچه اش در حالی که نق می زد باز شد آن وقت راه کودک آزاری را ناخواسته در پیش گرفته است و بعد...