آرشیو دوشنبه ۲ امرداد ۱۳۹۱، شماره ۲۴۵۰
حادثه
۱۴
آخر خط

سعیده کسی را برای شنیدن درددل هایش ندارد

سینا قنبرپور

«سعیده» در خیاطی کار می کند اما خیاطی نمی داند. هیچ تخصصی هم ندارد: کارگر آنجاست. ماهی 300 هزار تومان دستمزدش است. سعیده 24 ساله یی که در ایستگاه آخرخط، زندگی می گذراند، حوصله ندارد: نه حوصله آموختن و نه حوصله تغییر. می گوید همین جوری خوب است. گویی آخرخط، بن بست است. البته هرجایی می تواند آخرخط باشد اما لزوما بن بست نباشد. شاید اگر به میهمانی آخرخطی ها برویم و بیشتر با آنها صحبت کنیم، این حوصله نداشتن آنها را درک کنیم. این حوصله نداشتن مثل حوصله نداشتن من و شما نیست. حوصله نداشتن در آخرخط به معنای این است که بستر وقوع حادثه یی در حال رقم خوردن است. سعیده بعد از سال ها تزریق هرویین یک سال است که پاک شده. دیگر هرویین نمی زند! اما هیچ سرگرمی ای ندارد، هیچ انگیزه یی و هیچ برنامه یی برای آینده هم ندارد. در آخرخط این یعنی آمادگی برای آنکه در موقعیت بازگشت به روزهای تزریق قرار گرفته یی. بی حوصلگی «سعیده» از بی خانوادگی است. نه مادری و نه پدری. سراغ برادرها را هم بگیری، خبر چندانی نیست. البته همه هستند. در قید حیات هستند. اما مادر سعیده هیچ گاه زن توانمندی نبود. همان روزهایی که پدر سعیده در کار قاچاق مواد بود و سعیده را هم معتاد به هرویین کرد، مادرش نتوانست کوچک ترین کمکی به او بکند. تکلیف پدرش هم که با این حساب روشن است. از برادرها که بپرسید، از میان چهار برادر، یکی به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شده و دو تای دیگر هم مشغول کارهای خلافند. یکی هم به تازگی مثل او پاک شده است. پس اگر سعیده درددلی داشته باشد، هیچ کس نیست. اگر هم بخواهد با کسی همفکری و مشورت کند، باز هیچ کس نیست. جایی روی یکی از تابلوهای تبلیغاتی شهرداری نوشته بود: «فقط با پاهایتان پای سفره رمضان نروید با قلب تان به میهمانی رمضان بروید.» فرصت میهمانی های رمضان، فرصت پای درددل های سعیده ها نشستن و فرصت پای سفره مواد را از آنها گرفتن است.