آرشیو پنجشنبه ۵ امرداد ۱۳۹۱، شماره ۲۴۵۳
جامعه
۱۳

تراژدی تبلیغات

حمیدرضا ابک

امروز چشمم به پیامکی روشن شد که از من می خواست در کلاس های کنکور کارشناسی فلان موسسه شرکت کنم و خودم را از همین حالادانشجو به حساب بیاورم. صرف نظر از اینکه من ازدواج کرده ام و قصد ادامه تحصیل ندارم، در چنین مواقعی بیشتر از آنکه به کمیک بودن اتفاق مذکور و رسیدن چنین پیامکی به چون منی بخندم، به تراژدی نهفته در پس یک کلاهبرداری جدید می اندیشم که گویا قرار است ابعاد گسترده تری بیابد: فروش بانک های اطلاعاتی احمقانه و پوچ. دانش اندک مدیرانی که یک شبه بر مصادر بزرگ صنعتی، اقتصادی و تجاری می نشینند و اعتماد به نفس غریزی ما ایرانیان عزیز که «هر چی تو اون کتابا هست رو ما تجربه کردیم»، جوانان رشید این مرز و بوم را وسوسه می کند تا چند شماره تلفن بی ربط و رندوم را با نرم افزاری ساده به بیخ ریش آقایان و ابروی بانوان محترمه ببندند. حالاهر کسی می تواند با جملاتی از این دست مدیر مربوطه را قانع کند که زمانه، زمانه آی سی تی است و تبلیغات باید «کریتیو» و هدفمند باشد و «خلاصه یه کاری به ما بده.» حالااگر پیامک حراج لباس شب فلان فروشگاه به دست آقای ابک می رسد مهم نیست. دوست ندارد؟ خب لباس شب نخرد.