آرشیو چهارشنبه ۱۵‌شهریور ۱۳۹۱، شماره ۲۴۸۶
ورزش
۱۵
یاداشت

برای سرهای شکسته

شهرام وزیری

باید با او زندگی کرده باشی در زیر یک سقف تا متانت و آقایی اش را بیشتر حس کنی و من که چند سالی را در فدراسیون دادگان در خدمت آن فوتبال بودم، نه این فوتبال، بنا بر مسوولیتی که داشتم با حضورم در اغلب سفرهای تیم ملی بیشتر او را شناختم، گرچه در تمام آن سال هایی که در تیم پاس و تیم ملی حضوری موفق داشت، این قلم کم برایش ننوشت و کم به پاس مردانگی و مردانه بازی کردنش رقم نخورد و... چند روز پیش بود که آنتن سیما جان سرشکسته حسین را به خانه مان آورد!... تا به قول آن امیر همیشه عزیز حاج رضایی سرشکستگی این فوتبال را با تمام وجود حس کنی: فوتبالی البته دل شکسته که این روزها دل اهل دردش را بیشتر شکسته، سر که جای خود دارد!فوتبالی که گویی سر ناعزیزش در بی اعتباری مدت هاست شکسته، نه تنها به سنگ تماشاگری نشسته در کنج یک میدان که به دست نشستگانی چند برسرش، بالانشینانی که خود کم سنگ برسر و روی این فوتبال نزده و کم نمی زنند، سنگ ندانم کاری!«ماهی ز سر گنده گردد نی ز دم» فوتبالی که اگر سنگ کوچکش امروزه بر سر حسین هایش می خورد، سنگ بزرگ ترش را باید در پشت میزها به دست میزنشینان دید!آقایان اخلاقمداری که آمدند «اخلاق» را برای من و تو معنا کنند، اول چسبیدند به دم ماهی اش تا برای رسیدن به سرش مدام در دست شان لیز بخورد!همان منشورنویسانی چند که قالبی منشور ساختند تا به این فوتبال قالب کنند آنانی که کم با تیغ تعریف شان «اخلاق» را مثله نکردند و کم قیمه شده اش را بر سر میدان آویزان نکردند.... حالاهم سرشکسته حسین اولین سرشکسته در این فوتبال نیست، سرهای شکسته به سنگ نابخردان مستمر است و مستدام سرشکستگی این فوتبال است!در این عصر یخی که آدمیت بدجوری یخ زده، دربه در دنبال آدم در میدان ها گشتن چه سود، اول باید دنبال آدم در پشت میزهایش گشت، همین و تمام.