آرشیو پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱، شماره ۲۵۲۲
صفحه آخر
۱۶
از نگاه شاعر

الهه ناز

غلامحسن اولاد

سر می زند بر سیم آخر ساز، برگرد

با سینه ریزی از گل و آواز، برگرد

در کوچه باغ بادها، پروانه ها را

دستی دوباره می دهد پرواز، برگرد

تا آسمان را از کلاغان پس بگیری

پیچیده در شولای شب، شهباز... برگرد

ناز الهه «در بنان» دیریست مرده ست

ساز «جلیل»ات را بزن «شهناز»... برگرد

در پرده تا تاری زنم تردستی ات را

خسروترین شیرین دستان ساز، برگرد

«گلپونه ها» را تا که بسطامی بخواند

با زیر و بم های صدایش باز،... برگرد

«گلپونه ها نامهربانی آتشم زد»

مستانه پاکوبان و سرانداز... برگرد

فالی زدم از حافظ و دستم ورق خورد

یعنی اگر هستی تو اهل راز... برگرد

من هم کمی دل داشتم خرج غزل شد

حالاشدم بی دل... غزل پرداز، برگرد

زیره به کرمان می برم با شعرهایم

شاعر توئی ای پای تا سر ناز، برگرد

شهری سفر کرده ست با دیروزهایش آن شهر شیرازست از شیراز برگرد