آرشیو دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۱، شماره ۲۵۲۵
صفحه آخر
۱۶
عرصه

باز هم نشنیدن...

ابراهیم عمران

زهرا یکی از حادثه دیدگان فاجعه اتوبوس لردگان می گوید: از آقای راننده خواستیم کمی آهسته تر براند و هر چه سرعتش بالاتر می رفت خواهش های ما بیشتر می شد ولی او گوش نکرد... به این سادگی باز هم تک رایی و خودخواه بودن فردی از جماعت حرف گوش نکن ایرانی موجب شد عده یی از بچه های بی گناه مان در خون بغلتند... در چنین ماجراهایی همه حواس به جنون سرعت و سایر عوامل مستقیم و غیرمستقیم مورد توجه قرار می گیرد و کمتر به واکاوی رفتارهای فردی و اجتماعی امعان نظر می شود... به راستی اگر آن راننده که نمی دانیم زنده است یا دستش از دنیا کوتاه، کمی و فقط کمی به این امر اعتقاد داشت که می توان به نظر و ایده دیگران هم گوشه چشمی نشان داد و طوری رفتار نمی کرد که مرغش یک پا دارد، باز هم شاهد این پرپر شدن بودیم؟ نمی دانم چرا هیچ گاه در بررسی چنین حوادثی (اگر تازه بررسی شود) به این فاکتور مهم و تاثیرگذار توجهی نمی شود که همان خلقیات و روحیات ما ایرانی هاست: خلقیاتی که ریشه در خودپرستی صرف و خود قبول داشتن دارد و از اعماق وجودمان نشات می گیرد تا آنجایی که هیچ برای حرف و نظر دیگری ارزشی قائل نیستیم و این بی توجهی به ایده و فکر دیگران، گاه در امورات اجتماعی و کشوری رخ می نماید و زمانی در حوادثی چنین... توجه به این جزییات به نظر برخی بی اهمیت است که جامعه یی را از بسیاری موارد ناهنجار دور می سازد و موجب آسایش و دلگرمی می شود که نمونه بارز دم دستی که همگان شاهد آن بودند در هفته قبل، جمع آوری آت و آشغال توسط کره یی هایی بود که در یک نمای زیبا آنچه کردند که ما سال هاست در حسرت آنیم و زحمتی هم به خود نمی دهیم که این گونه شویم... همین نمونه می تواند در کوی و برزن ما دست کمش منجر به دعوایی خونین شود- اگر منجر به قتل نشود- بر فرض مثال ریختن آشغال در مکان عمومی! و این قافله تا به حشر لنگ است و این حوادث خودخواسته باز هم خواهد بود: در آینده یی نه چندان دور... باور کنیم!