آرشیو چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۱، شماره ۲۰۳۵۱
مدرسه
۹

باغ ارغوان

الهه تاجیک زاده آریایی

توی باغ ارغوان

های و هوی و خنده بود

صحبت از گل و پرنده بود

قاصدک نشسته بود

روی شاخه ای که شاپرک به آن

تاب بسته بود

روی نازکای تاب

پیله ای چو پرنیان

پاره ی تنی در آن میان

باد بارها

روح سبز باغ را در او دمید

لحظه ی شکفتنش رسید

پیله باز شد به ناز

قاصدک به گوش غنچه گفت:

مشتلق بده که شاپرک شکفت

غنچه جیغ کوچکی کشید

چشم روشن اش پر از پرنده شد

چیز دیگری ندید

ذره، ذره ریخت

از درون پیله ناگهان

کل رنگ های این جهان

حال...

شاپرک به باغ ارغوان نگاه می کند

عصر باغ را شبیه روشنایی پگاه می کند