لولهنگش کلی آب برمی داشت، تیم ملی پرتغال و رفیق فابریک فرگوسن و نیمکت منچستر و... مگه کمه؟

آمده بود با فوت کوزه گری اش به این فوتبال خراب شده فوت کند که آباد شود.

اولش گفت:... فوتبال تان را باید پرتغالی کنم، این شد که هی قلم مو به دست رنگ پرتقالی زد، نشد که نشد، یادش رفت که «فوتبال فارسی» را اول باید ضد زنگ زد بعد رنگش کرد، این شد که رنگ نزده زنگ زد!

بار سفر بست و رفت تخت جمشید کلاه نمدی قشایی نشان سرش گذاشت و رفت پاسارگاد سر قبر کوروش، چمباتمه نشست... های های به گریه کردن و گفت:... کوروش این منم کی روش... همان پرتغالی که آمده بود شما را مثل خودش کند، دیدی نیامده مثل شما شد؟!