آرشیو سه‌شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، شماره ۲۶۶۵
صفحه آخر
۱۶
یاد

هفت روز از درگذشت سعدی افشار گذشت

زنده باد هنرمند زنده

حمید پورآذری

و لبخند هایی که نم نمک خشک می شوند.. .

و تیاتری که هر روز تنها تر و بی رنگ تر می شود، غمگین تر از قبل.

تیاتری که چندین روز است که رنگ ها «سیاهش» را گرفته اند.

هیچکس نیست، تو هستی

همه هستند، تو نیستی.. . چه روزگار غریبی است!

روزگار غربت در خانه.. .

«زنده باد هنرمند زنده»

روزگار فراموشی.. .

«زنده باد هنرمند زنده»

روزگاری که مرگ آخرین بازمانده ها را به کام خویش می کشد.. .

«زنده باد هنرمند زنده»

روزگاری که بی تفاوت مان کرده است، به بودن در کنار زنده ها.

زنده هایی که جان بخشیدند و رفتند، هنر «زنده بودن» را به هنر آموختند و رفتند.

و چه ناگوار است که فراموش می کنیم و فراموش می کنند.. . تا زمانی که صدای ارابه مرگ به گوش می رسد و باز میراث هنرمندان زنده ما، یکی کم می شود.

و اینک سعدی افشار:

مروارید سیاه صحنه تیاتر تخت حوضی.

یکی دیگر از بازمانده ها.. .

و چه دردناک است که تمام عمر، تنها زنده باشی برای زنده داشتن هنر تخت حوضی«نمایش تخت حوضی ایران»

و بمیری در غربت.. . در حسرت!

که ای کاش هنری که تمام عمر برایش زیسته ام با من جور دیگری تا می کرد.. .

که ای کاش این سیر قهقرایی را طی نمی کرد.. .

که ای کاش زنده بماند برای نسلی دیگر.. .

تا من باشم.

جریان داشته باشم در این هنر زنده و فریاد بزنم:

«زنده باد هنرمند زنده»