آرشیو سه‌شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، شماره ۱۷۲۰
صفحه آخر
۱۶
تولدی دیگر

«رهی معیری» 104 ساله شد

خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی

سهیل محمودی

من فرزند معنوی نیمای بزرگ هستم. یعنی وارث راه و مرام و نام و روش شعری و اجتماعی اویم اما این موجب نمی شود نسبت به دیگران، حتی مخالفان نیما، بی توجه باشم. یکی از این بزرگواران که شرحش رفت شادروان «رهی معیری» است. شاعری که در حوزه سنت شعر گذشته فارسی، توانست مخاطبان بسیاری به دست بیاورد و از اثرگذارترین ها در حوزه ادبیات و موسیقی ما در بیش از هشت دهه گذشته باشد. رهی از سال 1313 که تصنیف «شد خزان گلشن آشنایی» را بر اساس ملودی شادروان «سیدجواد بدیع زاده» سرود توانست غزلی را (با زبانی سعدی وار و مضمون یابی صائب وار) به صمیمیت و روانی تصنیف هایش خلق کند و تصنیف و ترانه را نیز به قدرت و قوت و جایگاه شعر کهن ما برساند. او شاعری شوریده و نکته یاب بود که از روزگار «شیدا» تا به امروز ترانه ها و تصنیف هایش بهترین، پرمخاطب ترین و معروف ترین سروده ها در حال و هوای موسیقی ایرانی است.

همکاری «رهی» با موسیقیدان های بزرگی چون مرتضی خان محجوبی، روح الله خالقی، علی تجویدی و خوانندگان نامداری چون بنان، تصنیف های او را رنگی از جاودانگی و ماندگاری بخشیده است.

و اما از پیوند خودم و رهی هم بگویم که 20سالم نشده بود هنوز که یک روز اردیبهشتی غزلی گفتم به استقبال از غزل معروف رهی که سروده بود

«پای سروی جویباری زاری از حد برده بود

های های گریه در پای توام آمد به یاد»

یک بیت از آن شعر را هنوز در خاطر دارم و این روزها زمزمه اش می کنم:

برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود

دست های خویش و دامان توام آمد به یاد!