آرشیو سه‌شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، شماره ۵۳۷۱
ایراندخت
۱۸

واژه های گمشده

سوگل بهشتی

دلم می خواهد امروزم را با نام تو آغاز کنم، اما نمی دانم چرا واژه ها را برای توصیف ات گم کرده ام. نمی دانم شکیبایی و بیداری های شبانه ات را چگونه وصف کنم؟ آن زمان که آشفتگی های ذهنم را با دستان گرم ات پاک می کردی و مداد را در دستانم می فشردی تا با کمک دستان مهربانت آرامش را مشق کنم، نمی دانستم روزی فراموش می کنم برای محبت تشدید بگذارم تا وسعت محبت تو را به درستی بیان کنم. دوست دارم برای واژه امید تشدید بگذارم تا هیچ وقت فراموش نکنم آن زمان که بارها و بارها بر زمین می افتادم و تو هر بار باحوصله تر از قبل دستانم را محکم می گرفتی و به من امید گام برداشتن می دادی. آری، من از تو آموختم که امید را فراموش نکنم اما هر چه سپاس بگویم لحظه ای از مهربانی ها و بزرگی ات را قدردانی نخواهم کرد.