آرشیو پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، شماره ۲۷۰۷
صفحه آخر
۱۶
دریچه

غروب عاشقانه ساز نوجوانی

سمیه علیپور

مینا و کاوه «پنجره»، فاخته و هنگامه «زخم خوردگان تقدیر» و زنان و مردان زیادی که در قصه های فهیمه رحیمی جان گرفتند، رویای سال های نوجوانی بسیاری از متولدان دهه 50 و 60 را شکل و جان بخشید. در روزهایی که کودکی به پایان می رسید و تابستان فرصتی برای رویاپردازی نوجوانی بود، کتاب های رحیمی جزو معدود عاشقانه های ایرانی مجاز بود که از دنیای بزرگ ترها می گفت از فضای پرخیال و ساده آدم های قصه: قصه هایی که غیرواقعی بودن و نامتجانس بودن آن با همان هوش و دانش نوجوانی هم قابل درک بود، اما دلنشین بود و فضاساز. شاید به دلیل در دسترس بودن، شاید به دلیل مد بودن، شاید به دلیل محدودیت هایی که برای خواندن دیگر کتاب ها وجود داشت، اما خواندن روایت ساده آدم های قصه فهمیه رحیمی زیر نسیم کولر تابستان، در روزهایی که فراغت از مدرسه و موقت بودنش، همه چیز را به دنبال یک فانتزی در دسترس سوق می داد، حس و حالی داشت که شاید از خواندن شاهکارهای ادبی به دست نیاید. تو می دانستی با نوشته یی سبک و سهل فهم روبه رویی و گویی نشسته یی و سبک سرانه می خواهی فقط به گل های ریز دامنت چشم بدوزی و خیال بپرورانی در این حد بدون حاصلی بیرونی و در این حد لذت بخش. فهمیه رحیمی نویسنده این کتاب ها در سن 61 سالگی براثر سرطان معده درگذشت، نویسنده یی که همه عنوان های عامه پسند بودن داستان هایش او را از نوشتن باز نداشت. او با وجود استقبالی که از کتاب هایش در بین عام مخاطبان صورت می گرفت، چندان اهل گفت وگو و مصاحبه نبود و اندک مصاحبه هایی که از او منتشر شده نیز اغلب به شکل مکتوب صورت گرفته است. قلم رحیمی بسیار ساده تر از آنی بود که راه به نقدهای منتقدان ادبی ببرد، اما نوشته های او حتی برای کسانی که سال ها بعد اصلااز فضای خواندان آثار ایرانی فاصله گرفتند دوست داشتنی بود. نمی توان رحیمی را نویسنده یی منحصربه فرد در ادبیات عامه پسند معاصر ایران دانست، اما نمی توان این روزها نویسنده یی را یافت که رمان هایش در میان نوجوانان این روزها راه پیدا کند. رحیمی با همین عنوان نویسنده عامه پسند و با همان نوشته های ساده اش، برای نوجوانان دهه 60 و 70 به یادماندنی است.