نقدهای پاشنه آشیلی
نقدهای پاشنه آشیلی دو حسن بزرگ دارند. اول اینکه صحنه های جنگی فیلم قدیمی «هلن تروا» را مفت و مجانی می آورند جلوی چشم خواننده. صحنه هایی که به ویژه خواننده اهل دعوا و مرافعه را حسابی به وجد می آورند. بعد هم اینکه فکر خواننده را می برند سمت و سوی چیزهایی مثل کفش و کفاشی و واکس و پاشنه کش و...
طوری که خواننده یک آن متوجه حال و روز کفش از یاد رفته خودش می شود. اینکه آیا باید واکس بخورد یا تعمیر شود. یا آن قدر درب و داغان و بی ریخت شده که باید از خیرش بگذرد و کفش نویی بخرد. آن هم تو این وضعیت گرانی و بی پولی...
هومر اگر می دانست چند هزار سال بعد پاشنه آشیل تا این حد مورد توجه منتقدان ایرانی قرار می گیرد و این گونه نقل نقدهایشان می شود، حکما فکری هم برای زانوی آگاممنون و آرنج منلوس و همین طور زنخدان پاریس می کرد و برایشان ویژگی هایی در نظر می گرفت. که در آن صورت بی تردید نقدهای برخی منتقدان هموطن به دلیل تعدد شخصیت های اساطیری، تنوع بیشتری پیدا می کرد و به مراتب بامزه تر از نقدهایی می شدند که در این چندسال از ایشان در نشریه های سینمایی و غیرسینمایی به چاپ رسیده است. از شوخی گذشته، بهتر است منتقدان هوادار آشیل برای تنوع هم که شده مدتی آشیل را به حال خودش بگذارند و با پاشنه اش کاری نداشته باشند و بروند سراغ زیگفرید و چندسالی هم درباره وضعیت کمر این جنگجوی رویین تن بنویسند. در ضمن با این کارشان نشان بدهند که منتقدجماعت اصلاو ابدا اهل تبعیض و این جور چیزها نیستند. بالاخره آشیل و زیگفرید هردویشان بنده های خدا بودند و اتفاقا درد بی درمان شان هم یکی بود. فقط محل دردشان فرق می کرد.