آرشیو سه‌شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۲، شماره ۲۷۱۶
صفحه آخر
۱۶
هنر نقد

نقدهای پاشنه آشیلی

محمودرضا جغتایی

منتقدان هم برای خودشان عالمی دارند. در حالی که شعرا از گل ها و گیاهان و پرندگان خوش شان می آید ایشان شیفته برخی شخصیت های کمیاب و متفاوت هستند. به طور مثال علاقه عجیبی دارند به آشیل جنگجوی رویین تن منظومه ایلیاد هومر. طوری که بیشتر آنها در نقدهایشان حتما حتما پای جناب آشیل را هم به میان می کشند و درباره پاشنه اش چیزهایی می نویسند...

نقدهای پاشنه آشیلی دو حسن بزرگ دارند. اول اینکه صحنه های جنگی فیلم قدیمی «هلن تروا» را مفت و مجانی می آورند جلوی چشم خواننده. صحنه هایی که به ویژه خواننده اهل دعوا و مرافعه را حسابی به وجد می آورند. بعد هم اینکه فکر خواننده را می برند سمت و سوی چیزهایی مثل کفش و کفاشی و واکس و پاشنه کش و...

طوری که خواننده یک آن متوجه حال و روز کفش از یاد رفته خودش می شود. اینکه آیا باید واکس بخورد یا تعمیر شود. یا آن قدر درب و داغان و بی ریخت شده که باید از خیرش بگذرد و کفش نویی بخرد. آن هم تو این وضعیت گرانی و بی پولی...

هومر اگر می دانست چند هزار سال بعد پاشنه آشیل تا این حد مورد توجه منتقدان ایرانی قرار می گیرد و این گونه نقل نقدهایشان می شود، حکما فکری هم برای زانوی آگاممنون و آرنج منلوس و همین طور زنخدان پاریس می کرد و برایشان ویژگی هایی در نظر می گرفت. که در آن صورت بی تردید نقدهای برخی منتقدان هموطن به دلیل تعدد شخصیت های اساطیری، تنوع بیشتری پیدا می کرد و به مراتب بامزه تر از نقدهایی می شدند که در این چندسال از ایشان در نشریه های سینمایی و غیرسینمایی به چاپ رسیده است. از شوخی گذشته، بهتر است منتقدان هوادار آشیل برای تنوع هم که شده مدتی آشیل را به حال خودش بگذارند و با پاشنه اش کاری نداشته باشند و بروند سراغ زیگفرید و چندسالی هم درباره وضعیت کمر این جنگجوی رویین تن بنویسند. در ضمن با این کارشان نشان بدهند که منتقدجماعت اصلاو ابدا اهل تبعیض و این جور چیزها نیستند. بالاخره آشیل و زیگفرید هردویشان بنده های خدا بودند و اتفاقا درد بی درمان شان هم یکی بود. فقط محل دردشان فرق می کرد.